Saturday, July 23, 2016

مراقبه که میکنم همیشه حواسم میره به موضوعات زندگی، ریز و درشت. متوجهش که میشم بر میگردم به مانترا با کمی نارضایتی از اینکه تمرکزم رو از دست دادم. حتی کمی شرمندگی که بعد از اینهمه سال هنوز نمیتونم ده یا پونزده دقیقه تمرکز کنم. خوبی حال مراقبه اینه که ای حال های نارضایتی و همه ی حال های بد، زود ناپدید میشن وقتی تو در حال و در مانترا غوطه ور میشی.


کتابی از ملیکا چوپرا* میخونم که ماجرای زندگیشه. زنی مثل من که میخواد مادر و همسر و شهروند و متخصص خوبی باشه و به جسم و روحش هم رسیدگی کنه. عجیب باهاش همخوانی دارم و میخونمش انگار که دارم زندگی خودم رو میخونم.

از تجربه ی مراقبه اش میگفت و  منحرف شدنش از مانترا به افکار. میگفت که تا متوجه میشه که فکرش رفته دنبال روزمره، برمیگرده به مانترا. تا اینجاش مثل من بود. ولی فرق مهمی داشت. گفت "این رفت و برگشت بین فکر و تمرکز، نشونه ی شکست نیست. این رفتن به فکر و برگشتن آگاهانه به مانترا دو فایده داره. اول اینکه به من کمک میکنه تا شاهد افکار باشم. دوم اینکه تمرینه برای آرام کردن ذهن و ماندن در سکون."

امروز مراقبه میکردم. مثل همیشه رفتم به فکرهام. متوجه شدم. نگاهشون کردن مثل حلقه های دود که از سیگار بیرون اومدن. با تصمیم و با شادمانی (نه نارضایتی) برگشتم به مانترا.

یک به یک یاد گرفتن و تغییر کردن، روز به روز نو شدن و زندگی کردن، همه ی کاریست که ما باید بکنیم و میتونیم بکنیم.


Living With Intent by Malika Chopra*

1 comment:

  1. سلام. با جمله آخرتان خیلی موافقم. ببخششید که دیر به دیر سر می‌زنم. این فیلتر بودن بلاگسپات خیلی اذیت کننده است و دسترسی‌های من اندک. با اینحال وبلاگ شما از همان سالهای سال قبل از خودمانی‌ترین و آموزنده‌ترین وبلاگهایی بوده که من می‌خوانده‌ام. دلتان شاد

    ReplyDelete